امروز سوار سرویس دانشگاه بودم پشت یکی از صندلی ها جمله ای باحالی نوشته بود
(حداقل برای من جالب بود) جمله این بود
خاطرت را میخواستم نه خاطراتت را
بعضیا میگن غروب غم انگیزه ولی برای من دلنشینه
امروز تو وبلاگ یکی از بچه خوندم که نوشته بود
(آرامش "این روزهایم را مدیون همین "انتظاری" هستم که دیگر از کسی ندارم.)
این روزا ته انتظارم از دیگران اینه که کاری به کارم نداشته باشند
ولی حیف این ارامش تو زندگیم نیست اخه خیلیا همین هم نمیتون انجام بدن
فکر کنم همین یه انتظارم هم نباید داشته باشم
دلم بد جور هوای آوین داره خصوصا برای عکس پایین
یک روز دیگر هم گذشت ،
اما من هنوز نمی دانم با خودم چند چندم.
لحظه ای چنان دلم برایش تنگ می شود که تمام وجود حضورش را می طلبد ،
لحظه ای دیگر حتی از فکر کردن بهش بیزارم
بعضی وقتا از خودم می پرسم ایا هنوز هم دوستش دارم؟؟؟
جواب این سوال حتی به خودم هم نمی توانم بدهم
این روزا حال و هوای عجیبی دارم
اولی : داداش تا حالا چند بار رفتی خواستگاری ؟
دومی : سه بار
اولی : تو این سن سه بار عاشق شدی ؟!!!!!!!!!
دومی : نه دو بار
اولی : اها پس یه جا رو دوبار رفتی خواستگاری
دومی : نه سه بارش رو یه جا رفتم خواستگاری
اولی : من که نفهمیدم چی شد درست بگو چطور شد
دومی : هیچی دفعه اول بچه بودم نشد برم خواستگاری شوهر کرد
دفعه دوم رفتم خواستگاری گفتن بچه است بازم رفتم بازم گفتن هنوز بچه است
بازم رفتم بازم گفتن هنوز بچه است
خلاصه اولی رو بچه بودم ، دومی بچه بود به هیچ کدوم نرسیدم
نمی دانم به کدام جاده روم به کدام راه و کدامین جهت ،
گرفتار وزش بادهای عظیم روزگارم .
دلم گرفته از اسمان بی خیال که حتی یک قظره هم نمی گرید .
جاده خاکی و دل آرام به کدام سو خواهد رفت نمی دانم .
آرام تر ، آرام تر ، نجوایی به گوش می رسد .
صدای عاشقانه ، صدای روشنایی اب
پاهایم خسته اند خسته از زندگی نه از راه
چشمانم آبیست نه به آبی دریا
دلم میخواهد سوار بر بال رودخانه شوم بروم به سوی ماه !
آنجایی که نفس بی معناست
آنجایی که روشناییست
بروم به سوی انجایی که عشق جاریست
امشب غصه هایم را درون مهتاب خالی می کنم و درون زمین خاک ،
امشب دلم می خواهد شادی هایم را همچو باران قسمت کنم .
امشب ستاره ها را درون رودخانه میبینم زیبا ! ا
مشب تنهایم تنهای تنها !
امشب همچو شاپرک به خواب می روم کنار یاس ،
امشب پرپر میشوم مثل شقایق ارام و بی صدا .
امشب به پایان می رسد عمر ، می روم پیش خدا !!!!!
فکر می کنم گاهی دلم میگیرد یا کسی ان را محکم می گیرد
گاهی فکر می کنم درد بی معنی ست
گاهی فکر می کنم قلبم آبیست
گاهی فکر می کنم پنجره مهتابیست
گاهی دلم می خواهد فکر کنم ان هم بی پروا !
همین ....
راستی هنوز دوستم داری ؟؟
نگاهم کرد و پنداشتم دوستم دارد
نگاهم کرد ، در نگاهش شوق عشق را خواندم
نگاهم کرد ، دل به او بستم
نگاهم کرد ، بعدها فهمیدم فقط نگاهم می کرد