نمی دانم به کدام جاده روم به کدام راه و کدامین جهت ،
گرفتار وزش بادهای عظیم روزگارم .
دلم گرفته از اسمان بی خیال که حتی یک قظره هم نمی گرید .
جاده خاکی و دل آرام به کدام سو خواهد رفت نمی دانم .
آرام تر ، آرام تر ، نجوایی به گوش می رسد .
صدای عاشقانه ، صدای روشنایی اب
پاهایم خسته اند خسته از زندگی نه از راه
چشمانم آبیست نه به آبی دریا
دلم میخواهد سوار بر بال رودخانه شوم بروم به سوی ماه !
آنجایی که نفس بی معناست
آنجایی که روشناییست
بروم به سوی انجایی که عشق جاریست
امشب غصه هایم را درون مهتاب خالی می کنم و درون زمین خاک ،
امشب دلم می خواهد شادی هایم را همچو باران قسمت کنم .
امشب ستاره ها را درون رودخانه میبینم زیبا ! ا
مشب تنهایم تنهای تنها !
امشب همچو شاپرک به خواب می روم کنار یاس ،
امشب پرپر میشوم مثل شقایق ارام و بی صدا .
امشب به پایان می رسد عمر ، می روم پیش خدا !!!!!
فکر می کنم گاهی دلم میگیرد یا کسی ان را محکم می گیرد
گاهی فکر می کنم درد بی معنی ست
گاهی فکر می کنم قلبم آبیست
گاهی فکر می کنم پنجره مهتابیست
گاهی دلم می خواهد فکر کنم ان هم بی پروا !
همین ....
خسته ام از تمام واژه هایی که دلم می گیرد خسته ام از حرف هایی که زبانم را .....
از تهی می ترسم و از خارها بیزارم و به گل ها دل می بندم من دیوانه ام
از خاک ریزها بگیر
تا کانال های پر اب
دشت های پر مین
وعشق های ناتمام
یا شاید تمام نشدنی
کربلای 5 یا که فتح المبین
پوتین، قمقمه یا خنجر
یادشان بخیر
فهمیده وشیرازی، چمران و بابایی
باهنر، رجایی و دیگران
صدایی به گوش میرسد
صدای خمپاره، صدای تیر
صدای الله اکبر، صدای مین
صدای آب، صدای خاک
صدای اسمان به گوش میرسد
صدای ناله مادر، صدای گریه ی همسر، صدای مویه ی خواهر
جنگ یعنی همین که رفتند ولی هنوز هستند
تمام ثانیه ها را می شمارم
تک تک ساعت های عمرم را
تا تو را ببینم، می دانم
میدانم لایقت دیدار تو را ندارم
تو کی میایی؟؟
ساعتش رابگو، یا حتی مکانش را
یا حتی زمانش را بگو
نمی دانم تو کی میایی!!!
اما به انتظارت حاضرم تمام ندبه ها را
با چشم های حقیرم بخوانم
هر جمعه را بخاطر آمدنت روزه بگیرم
نماز انتظار هم بخوانم
اگر دگر که می خواهی
پا برهنه از اینجا، از این گرمای جنوب تا جمکرانت را پیاده بیایم
تمام شب های به ظاهر انتظار را گریه مکنم تا بیایی!!
دوست دارم به جای نابینایی باشم که تو دستم را بگیری
و به جای دخترک فقیری که با دستان خود اورا نوازش می کنی
حاضرم هر چیزی باشم حتی خاری سر راه، ولی تو از کنارم بگذری.
درتنگنای غصه هایم
در آغوش گرم خاک
در دمادم تاریکی اسمان
با صدای جیرجیرک ها برمی خیزم
و پهن میکنم فرش را
و در هاون می کوبم نور
با کاسه عشق می اورم آب
و در تنور زندگی می پزم نان
و حال نانی با تمام سختی های شیرینش را
بر سفره ی پر بر کت رود می نهم
لقمه نان می نهم بر دهان و می خوابم
جز این دگر نیست کارم
آغاز شد با کوچ پرستوها عشق
و بازگشت مرغابی ها
در میانش شکفتن نیلوفرها
و کمی بعدش تولد بچه آهویی در بیشه زار
چه سالیست امسال که هنوز نیامده باد صبا خبرش را می دهد
و هدهد، سال بهاری اش را
شقایق ها امسال سرخ ترند ز دیروز
و بدی ها کم رنگ تر، چه سالی میشود امسال
تمامش بهاریست امسال
دیگر پیرشده ام
تک تک آجرهایم
در جاده تنگ آرزوهایم که در اینجا
و بی انتها آرزویی که من دارم
گذر از روزسار بدی های آن ها
یاری ام ده، تا بگذرم
می دانی که پیر شده ام