تاریخ: یکشنبه 94/1/30 ساعت: 11:27 صبح
درتنگنای غصه هایم
در آغوش گرم خاک
در دمادم تاریکی اسمان
با صدای جیرجیرک ها برمی خیزم
و پهن میکنم فرش را
و در هاون می کوبم نور
با کاسه عشق می اورم آب
و در تنور زندگی می پزم نان
و حال نانی با تمام سختی های شیرینش را
بر سفره ی پر بر کت رود می نهم
لقمه نان می نهم بر دهان و می خوابم
جز این دگر نیست کارم
نظر